پرنسس برفی

امروز تولد عزیز دلمه..خواهر زاده عزیزم رستا گلم امروز یک ساله شد..پارسال من اولین نفری بودم که رویه ماهش را دیدم و چقدر عاشقش شدم..خیلی وقته ندیدمش و دلم براش  یه ذره شده..ما مخصوصا النا خیلی خیلی رستا را دوست داریم..امیدوارم هر چه زودتر ببینمت ..تولدت مبارک عزیز دلم..ارزویه بهترینها را برات دارم گل دوست داشتنیه من، این اولین عکسیه که تو بیمارستان ازت گرفتم عزیز دلم..از اینجا هزار بار می بوسمت.. ...

دختر گل من امروز مجری برنامه صبحگاهی مدرسه شده بود..خیلی دیشب تمرین می کردی و خودت را اماده می کردی برایه امروز...امیدوارم تو همه ی کارات موفق باشی عزیز دلم.....وقتی میشینم و موهایه قشنگت را شونه می کنم و برات می بافمشون از ته دلم خدا را شکر می کنم که بهم یه دختر داده..دختری که خیلی مهربون و دوست داشتنیه..دیگه بجز سلامتی و موفقیت دختر عزیزم و بابایه مهربوبش از خدا هیچی نمی خوام...خیلی خیلی دوستتون دارم... ...

سلام دختر گلم ببخشید خیلی طول کشید تا بیام برات بنویسم...این چند وقته اتفاقات ناخوشایندی برام پیش اومد که اینجا نمی شه عنوانش کرد چون دوست ندارم بعدها با خوندن اونا دل خوشکلت ناراحت بشه گل مامان....این روزا خیلی خیلی بیشتر از قبل عاشقت شدم و بهت وابسته شدم..صبح که می ری مدرسه خیلی دلم برات تنگ می شه و لحظه شماری می کنم تا ظهر بشه و صورت گلت را ببینم عزیزم...وقتی کنارت می شینم یا کنارت دراز می کشم و با هم کارتون می بینم از ته دل خدا را شکر می کنم که یه گلی مثل شما بهم داده که در کنارت این قدر احساس ارامش کنم........مدرسه را خیلی دوست داری و خدا را شکر تویه درسات خیلی موفقی....کلاس زبانت هم پیشرفت خوبی داری و بهش خیلی علاقه داری....روزایی که ک...

برای کادوی شاگرد اولی النا، مامان و بابا یه عروسک خوشگل خریدند که النا اسمشو گذاشت آوا. آوا جیش میکنه، میخوابه، غذا می خوره. دخترما کلی با این عروسک سرگرم میشه، النا این روزا کلاس زبان هم میره، مامان هم با النا کتابای کلاس دومشو  کار میکنه. تازه این روزا جام جهانی هم هست و امشب بازی این و بوسنیه...النا خیلی موقع تماشای فوتبال هیجان زده میشه ..  

النا جان شما خیلی عاشق رستا خانوم دختر خالت هستی، همیشه دوست داری بغلش کنی و روی پاهات بذاریش، براش شعر میخونی و باهاش بازی میکنی حتی من دیدم که شما ماژیکتو گذاشتی تو دست رستا و تخته اتو گرفتی جلوش تا خط خطی کنه...همیشه میگی مامان رستا کی بزرگ میشه که با من بازی کنه؟ منم به شما میگم وقتی رستا بزرگ بشه شما دیگه میری دبیرستان، بازم کوتاه نمیای و میگی میدونم ولی بالاخره اون موقع هم میشه یه بازیای با هم بکنیممممم....قربونت برم یکی یدونه مامان ...

دختر گلم شما بالاخره با سواد شدی،  کلاس اول شما با کلی خاطرات خوب و بد تموم شد...از آزمایشای علومت گرفته که هر روز یه چیز جدیدی باید می بردی مدرسه و یه کار جدیدی میکردی تا مشقا و املاهایی هر شبت که کلی شیطونی و بازیگوشی می کردی تا یه صفحه مشقتو تموم کنی، حالا دیگه خودت کتاب داستان هاتو می خونی عزیزم... شنبه یعنی 3 خرداد هم جشن الفبای شما تو هتل نگین برگزار شد، به شما و دوستات خیلی خوش گذشت کلی بپر بپر کردین و رقصیدین ، آخر سرر هم یه عالمه عکس یادگاری گرفتیم و کیک خوردیم... ...

دختر نازم 7 سالگیت مبارک. من این وبلاگ را برای تولدت درست کردم و از این به بعد خاطرات قشنگ زندگیت برات ثبت می کنم...خیلی خیلی عاشقتم ...